استعاره ماهی گیری در اکت

ماهی‌ها موجودات جالبی هستند. زمانی که طعمه‌ای را بر روی قلاب می‌گذاریم و در آب می‌اندازیم، ماهی طعمه را می‌بیند و با تصور اینکه غذاست، به سمت آن حمله می‌کند و در دام صیاد می‌افتد. تا به‌اینجای کار نکته عجیبی وجود ندارد، چرا که طبیعی است که در اولین نگاه، طعمه به مانند غذا فرض شود.

منبع: دوستی، پیمان. (۱۴۰۰). مهارت های زندگی بر اساس پذیرش و تعهد درمانی متمرکز بر شفقت. انتشارات امین نگار: تهران. چاپ چهارم.

سفارش این کتاب

ماجرا از اینجا عجیب می‌شود که اگر ماهی را از قلاب رها کنید و به آب بیاندازید، دوباره با همان طعمه قبلی نیز اسیر صیاد می‌شود. ذهن ما هم شبیه همان ماهی‌گیر عمل می‌کند و جای تعجب نیست اگر بگویم ما نیز فرق چندانی با ماهی نداریم.

ذهن عادت دارد در هر لحظه انواعی از طعمه‌ها را به سوی ما روانه کند. داستان‌های ترسناک آینده، خاطرات دردناک گذشته، زندگی‌ای که می‌توانستم داشته باشم و اکنون ندارم، مشکلاتی که هم اکنون با آنها سر و کار دارم و موارد بسیار زیاد دیگری که هر لحظه به ما یاد آور می‌شود. البته که این بخش طبیعی کارکرد ذهن انسان است. اگر ذهن شما هم مانند ذهن من عمل کند، با این داستان‌ها آشنا هستید. اما سوال اینجاست، زمانی که سفت و سخت به‌این طعمه‌ها می‌چسبید، چقدر زمان و انرژی صرف می‌کنید؟ چقدر از فعالیت‌های روزمره خود باز می‌مانید؟ چقدر سطح کارکرد و عملکردتان افت می‌کند؟ تا چه میزان انگیزه‌های دنبال کردن اهداف‌تان کاهش می‌یابد؟

همه داستان به‌اینجا ختم نمی‌شود. در واقع روی دیگری از سکه نیز وجود دارد. شما می‌توانید پیوسته از طعمه‌های ذهنی‌تان آگاه باشید اما اسیر آنها نشوید. چطور ممکن است؟ جواب ساده است.

به داستان‌هایی که ذهن‌تان تعریف می‌کند، توجه کنید. هربار که طعمه‌ای به سوی‌تان پرتاب می‌شود، به خود یادآور شوید که “آها! باز هم همان طعمه، من این طعمه را می‌شناسم”. داستان خاطرات دردناک. در هر لحظه سعی کنید کمی در ذهن‌تان عقب‌تر بیاستید و نگاهی دوباره به افکار و احساس‌هایتان داشته باشید. می‌خواهم هر لحظه انتخاب کنید که به افکار و احساس‌هایتان چطور می‌خواهید پاسخ دهید. آیا می‌خواهید اسیر این طعمه‌های ذهنی شوید، یا از آنها آگاه باشید و به مسیر خود ادامه دهید؟

مطالب بیشتر: