نگاهی به روزمرگی از نگاه درمان پذیرش و تعهد (اکت)

در عصر حاضر بخشی از مراجعین کلینیک های روان شناسی را افرادی تشکیل می دهند که میل و رغبتی برای دنبال کردن ارزش هایشان ندارند. آنها روزها را پشت سر هم می گذرانند و از تغییر کردن اجتناب می کنند.

نویسنده: دکتر پیمان دوستی

تکرار فعالیت های همیشگی انرژی و شادمانی آنها را کاهش می دهد. امروزه انسان هایی را می بینیم که پوچی، تنهایی و بدبختی سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است. آنها از انجام هر کاری وحشت دارند. می ترسند که درحین و بعد از اتمام کارها احساس های ناخوشایندی را تجربه کنند و از تجربه این احساس های ناخوشایند اجتناب می کنند. پس همان فعالیت های همیشگی را دوباره و دوباره انجام می دهند. پس جای تعجب نیست که انسان های موفق درصد کمی از جمعیت را تشکیل  دهند.

مشکل از جایی شروع می شود که انسان ها به جای غنی زندگی کردن طبق ارزش هایشان به دنبال شاد بودن هستند. آنها منتظر هستند حال بهتری را تجربه کنند و زمانی که این حال بهتر را تجربه کردند شروع به انجام فعالیت های جدید کنند. پس احتمال منفعل شدن و انجام دادن همان فعالیت های همیشگی دور از ذهن نیست، چرا که خبر بد این است که رسیدن به یک حال خوب همیشگی ممکن نیست.

این افراد فراموش می کنند همه احساسات اعم از غم، شادی و … درست مثل آب و هوا در تغییر هستند. بنابراین تمایلی به تجربه احساسات ناخوشایندشان ندارد. گاهی افراد قبل از انجام کارهایی که واقعا برایشان مهم است به دنبال شاد بودن هستند، زمان و انرژی زیادی را صرف مبارزه و حذف افکار و احساسات ناخوشایندشان می کنند و در کمال شگفتی متوجه می شوند که این افکار و احساسات دوباره به سراغ آنها می آید.

نکته برجسته اینجاست که خیلی از ما انسان ها اغلب در دنیای افکارمان غرق می شویم، نمی توانیم به لحظه حال توجه کنی و یا افکار و احساسات ناخوشایند را باخودمان یکسان فرض می کنیم. اغلب فراموش می کنیم که قسمتی از شخصیت ما مثل آسمان همیشه ثابت است و می تواند همان گونه که آسمان تغییرات آب و هوایی را فقط نظاره می کند، مشاهده گر افکار و احساساتمان باشد.

ما فراموش می کنیم که کنترل آب و هوا درست مثل افکار و احساسات مان در دستان ما نیست و فقط تغییر نوع رفتار ما در شرایط آب و هوایی مختلف در کنترل مستقیم ماست. آیا برداشتن تمرکز از مواردی که در کنترل ما نیست و متمرکز شدن  بر جاده زندگی که مطابق با ارزش هایمان است و در کنترل مستقیم ماست راحت تر نیست؟

اما حرکت در جاده زندگی نیازمند یک نقشه راهنما می باشد. اگر بدون نقشه حرکت کنید زمان و انرژی زیادی را صرف می کنید و در نهایت به مقصد نمی رسید. برای پیدا کردن نقشه کافی است این سوال ها را در چهار حوزه ارتباطات اجتماعی/ مهارت های شغلی یا دانش اندوزی/ سلامتی/ و ارتباطات خانوادگی از خود بپرسید: دوست دارم در ۱۰ سال آینده چگونه توسط عزیزانم توصیف شوم؟ چگونه ویژگی های شخصیتی می خواهم؟

دقت داشته باشید که پاسخ این سوال ها چیزی است که می خواهید باشید، نه آنچه که هم اکنون هستید. حال به شکاف بین آنچه که می خواهید باشید، و آنچه هم اکنون هستید دقت کنید. پاسخ سوال های فوق نقشه مسیر را به شما نشان می دهد.

هم اکنون وقت حرکت است. دقت کنید چه چیزی مانع حرکت شما طبق نقشه می شود؟ ذهن ها دوست دارند پچ پچ کنند. من ذهنم را پادشاه مانع تراشی نامیده ام. اگر ذهن شما هم اندکی شبیه ذهن من باشد، در همه شرایط سعی می کند تا شما را از انجام فعالیت های جدید باز دارد.

ممکن است ذهن به طور مداوم جمله های “خسته ام”، “بگذار برای یک زمان بهتر”، “ممکن است شکست بخوری”، و… را در گوش مان زمزمه کند. پس اگر شما را مانند راننده اتوبوسی که می خواهد طبق نقشه (داشتن ویژگی هایی که واقعا برای شما مهم است) حرکت کند و افکارتان را چون مسافران آن در نظر بگیریم، مسافران به طور مداوم سعی می کنند تا شما را در همان جاده قدیمی نگه دارند.

پس فضایی برای حضور افکار خودآیندتان ایجاد کنید، آنها را ببینید، صدای آنها را بشنوید، اجازه دهید هر زمان که می‌خواهند بیایند و بروند، اما با آنها وارد مبارزه نشوید و طبق نقشه راه تان عمل کنید. افکار خودآیند درست مثل مسافران اتوبوسی هستند که راننده برای آنها کارت دعوتی ارسال نکرده است، آنها در هر ایستگاه سوار یا پیاده می‌شوند. بعضی از مسافرین گستاخ هستند، برخی دیگر مدام درحال درگیری با یکدیگر هستند و برخی می‌خواهند مسیر اتوبوس را تغییر دهند.

راننده اتوبوس بدون هرگونه درگیری با مسافران اتوبوس، با اینکه رفتار مسافران را می‌بیند و صدای آنها را می‌شنود، مسیر خود را ادامه می‌دهد. تنها فایده درگیری راننده اتوبوس با مسافران این است که زمان و انرژی زیادی تلف می‌کند و علاوه بر اینکه از مسیر خود باز می‌ماند نمی‌تواند با همه مسافران مبارزه کند و مسافران دیگری در ایستگاه بعدی سوار می‌شوند. همچنین اگر راننده اتوبوس به حرف مسافران گوش دهد از مسیر اصلی حرکت خود منحرف می شود.

حال می خواهم هر روز که از خواب بیدار می شوید از خود این سوال را بپرسید: امروز چه کارهای کوچکی می توانم انجام دهم تا طبق ارزش هایم عمل کنم؟ آیا تعهد به انجام رفتاری طبق ارزش هایمان، بدون صرف زمان، انرژی و تلاشی نظام مند برای حذف یا کنترل افکار و احساسات ناخوشایند به “غنی تر” شدن زندگی تان کمک نمی کند؟ هنوز هم می خواهید در “همان جاده قدیمی” حرکت کنید؟

دکتر پیمان دوستی