صفحه اصلی

دکتر پیمان دوستی در چهارمین همایش بین‌المللی «پژوهش و نوآوری در روان‌شناسی» به دو پرسش اساسی درباره نقش ما به عنوان درمانگر پاسخ داد

در تاریخ اول خرداد ۱۴۰۴، دکتر پیمان دوستی، روان درمانگر و عضو هیات مدیره شاخه فارسی زبان انجمن بین المللی علوم رفتاری بافتاری (ACBS)، در چهارمین همایش بین‌المللی «پژوهش و نوآوری در روان‌شناسی» که توسط دانشگاه علوم و فن آوری آریان در هتل میزبان بابلسر برگزار شد، در پنل تخصصی «بازنگری در نقش ما به عنوان درمانگر» سخنرانی کرد.

عنوان این سخنرانی «نقش درمانگر موج سوم رفتاردرمانی؛ مجری پروتکل یا خالق فضا؟» بود. دکتر دوستی در این ارائه، به دو پرسش بنیادین پرداخت:

آیا وفاداری به پروتکل‌های درمانی می‌تواند جایگزین حضور واقعی، شفقت و اصالت درمانگر شود؟

پاسخ دکتر دوستی به این پرسش روشن بود: هرگز. ایشان با تأکید بر اینکه اجرای دقیق پروتکل‌ها بدون بافت انسانی، رابطه‌ای تهی و ناکارآمد ایجاد می‌کند، توضیح دادند که در موج سوم رفتاردرمانی، تکنیک‌ها تنها در بستری از رابطه انسانی، حضور اصیل و تماس واقعی معنا می‌یابند. به بیان ایشان، حضور، یک تکنیک نیست؛ یک حالت وجودی است که تنها از دل تجربه زیسته و شفقت‌آمیز درمانگر می‌جوشد.

در لحظه‌های گسست درمانی، درمانگر به چه چیزی تکیه می‌کند: تکنیک‌های درمانی یا ارتباط انسانی؟

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد تأکید کرد که در لحظات حساس گسست رابطه‌ی درمانی، تنها حضور انسانی، اصالت، شفقت و شفافیت درمانگر است که می‌تواند اعتماد آسیب‌دیده مراجع را ترمیم کند. به گفته ایشان، تکنیک‌ها هرچند مفیدند، اما بدون «بودنِ واقعی درمانگر» کاربرد مؤثری در بازسازی رابطه‌ی درمانی نخواهند داشت.

جمع بندی پایانی

در جمع‌بندی، دکتر دوستی بیان کرد که ما به عنوان درمانگران موج سوم رفتار درمانی، نه تنها به پروتکل نیاز داریم، بلکه باید آن را در فضایی زنده، انسانی و اصیل به کار ببریم؛ فضایی که در آن، درمانگر قبل از هر چیز، یک انسان باشد.

کلینیک روان‌شناسی پذیرش و تعهد با افتخار از حضور علمی و تأثیرگذار دکتر دوستی در این همایش حمایت کرده و قدردان تلاش‌های ایشان برای تعمیق فهم درمانی در ایران است.

تا چه اندازه می توان به بهبود علامتی و عملکردی اختلال شخصیت مرزی (BPD) امیدوار بود؟

مطالعات طولی در مورد سیر اختلال شخصیت مرزی (BPD) نشان می‌دهند که با درمان مناسب، بسیاری از افراد مبتلا می‌توانند بهبودی قابل‌توجهی در علائم خود تجربه کنند. در ادامه، به بررسی دقیق‌تر این یافته‌های کلیدی می‌پردازیم:

گردآورنده: دکتر پیمان دوستی

نرخ بهبودی علامتی و کامل

مطالعه‌ای ۱۰ ساله به سرپرستی زانارینی و همکاران (۲۰۱۰) نشان داد که بسیاری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) می‌توانند بهبودی علامتی/ نشانه‌ای و حتی بهبودی کامل را تجربه کنند. در این مطالعه:

  • ۹۳٪ از شرکت‌کنندگان بهبودی علامتی/ نشانه‌ای (remission) به مدت حداقل دو سال داشتند.
  • ۸۶٪ بهبودی علامتی/ نشانه‌ای به مدت حداقل چهار سال داشتند.
  • ۵۰٪ از شرکت‌کنندگان به بهبودی کامل (هم علامتی/ نشانه‌ای و هم عملکردی) رسیدند؛ یعنی علاوه بر بهبود علائم، عملکرد شغلی و اجتماعی آن‌ها نیز به سطح قابل قبولی رسید.
  • با این حال، ۳۴٪ از این افراد طی دوره پیگیری مجدداً علائم اختلال شخصیت مرزی (BPD) را تجربه کردند.

پایداری بهبودی و احتمال عود

در پیگیری ۱۶ ساله‌ای که توسط همان گروه در پژوهش دیگری انجام شد، مشخص شد که اگرچه بسیاری از افراد به بهبودی علامتی می‌رسند، اما حفظ این بهبودی در بلندمدت چالش‌برانگیز است.

تفکیک بهبودی علامتی و بهبودی عملکردی

این مطالعات تأکید دارند که بین بهبودی علامتی/ نشانه‌ای و بهبودی عملکردی باید تمایز قائل شد. برخی از افراد اگرچه علائم‌شان کاهش می‌یابد، اما همچنان در عملکرد اجتماعی، روابط بین‌فردی، یا اشتغال دچار مشکل باقی می‌مانند. به همین دلیل، تمرکز صرف بر کاهش علائم بدون توجه به ارتقاء کیفیت زندگی و کارکردهای اجتماعی، تصویر کاملی از بهبود ارائه نمی‌دهد.

نقش درمان‌های ساختاریافته

اگرچه این مطالعات مستقیماً بر اثربخشی مداخلات خاص تمرکز نداشتند، اما یافته‌های آن‌ها با پژوهش‌هایی همسو هستند که نشان می‌دهند درمان‌های ساختاریافته مانند ACT (درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد)، DBT (رفتار درمانی دیالکتیکی) و CFT (درمان متمرکز بر شفقت)، ST (طرحواره درمانی) و مداخلات مبتنی بر مایندفولنس/ ذهن آگاهی، می‌توانند روند بهبودی را تسریع کرده و احتمال عود را کاهش دهند.

نتیجه‌گیری

مطالعات طولی نشان می‌دهند که سیر اختلال شخصیت مرزی برخلاف باورهای قدیمی الزاماً مزمن و بدون بهبود نیست. اکثر افراد می‌توانند بهبودی علامتی را تجربه کنند و درصد قابل توجهی نیز به سطحی از بهبودی کامل (علامتی/ عملکردی) می‌رسند. با این حال، تداوم مراقبت و مداخلات درمانی با تمرکز بر کیفیت زندگی، کلید جلوگیری از عود علائم است.

آیا اختلال شخصیت مرزی (BPD) می‌تواند یک اختلال مبتنی بر تروما باشد؟

نگاهی نو به جایگاه تشخیصی اختلال شخصیت مرزی (BPD) در روان‌پزشکی معاصر

اختلال شخصیت مرزی (Borderline Personality Disorder یا BPD) یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال بحث‌برانگیزترین تشخیص‌ها در روان‌پزشکی مدرن است. با توجه به هم‌پوشانی زیاد علائم آن با اختلالات مرتبط با تروما مانند اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و اختلال استرس پس از سانحه پیچیده (CPTSD)، برخی از متخصصان پیشنهاد می‌کنند که BPD نه به‌عنوان یک «اختلال شخصیت»، بلکه به‌عنوان واکنشی پیچیده به آسیب‌های مزمن هیجانی و بین‌فردی در دوران رشد طبقه‌بندی شود.

این پیشنهاد بحث‌های عمیقی را در میان پژوهشگران و درمانگران برانگیخته است. در این مقاله، به بررسی دیدگاه‌های موافق و مخالف این رویکرد، یافته‌های پژوهشی اخیر، و تأملی بر پیامدهای بالینی این طبقه‌بندی جدید می‌پردازیم.

هم‌پوشانی بالینی میان اختلال شخصیت مرزی (BPD) و اختلالات تروما (مرتبط با آسیب)

تجربه‌های آسیب‌زا در دوران کودکی (مانند غفلت عاطفی، روابط ناایمن با والدین، سوء‌استفاده جسمی و یا جنسی) به‌عنوان یکی از عوامل مهم در شکل‌گیری BPD مطرح هستند. برخی منابع تخمین می‌زنند که بین ۳۰ تا ۸۰ درصد افراد مبتلا به BPD سابقه مستقیم تروما دارند (Scientific American, 2023).

از منظر بالینی نیز، شباهت‌های قابل‌توجهی میان BPD و اختلال استرس پس از سانحه پیچیده (CPTSD) وجود دارد. هر دو اختلال با مواردی مانند نوسانات خلقی، اختلال در تنظیم هیجانی، مشکلات در روابط نزدیک، و تجربه مزمن احساس بی‌ارزشی همراه هستند (Karatzias et al., 2017). با این حال، CPTSD بیشتر با بی‌حسی هیجانی، اجتناب از تحریکات مرتبط با تروما، و اختلال در خودپنداره مزمن همراه است، در حالی که BPD بیشتر با رفتارهای تکانشی، ترس از رهاشدگی، و احساس پوچی برجسته می‌شود.

دیدگاه موافق: بازتعریف BPD به‌عنوان اختلالی مبتنی بر تروما

برخی از متخصصان حوزه سلامت روان مانند دکتر کارن ویلیامز، معتقدند طبقه‌بندی BPD به‌عنوان نوعی اختلال تروما می‌تواند به کاهش انگ اجتماعی آن کمک کند. از دیدگاه آن‌ها، برچسب “اختلال شخصیت” نه تنها بار منفی زیادی دارد، بلکه به‌نوعی افراد را ذاتاً معیوب یا ناتوان در نظر می‌گیرد (The Guardian, 2024). در مقابل، طبقه‌بندی بر مبنای تروما، آسیب‌دیدگی روانی را در زمینه تاریخی، بین‌فردی و محیطی درک می‌کند.

این رویکرد همچنین می‌تواند راه را برای استفاده از مدل‌های درمانی مبتنی بر دلبستگی، شفقت (CFT)، و درمان‌های تروما-محور مانند EMDR، درمان متمرکز بر دلبستگی (ABFT)، و یا CPTSD-informed therapies هموارتر کند.

دیدگاه مخالف: دفاع از تمایز BPD از اختلالات تروما

در سوی دیگر ماجرا، روان‌پزشکانی مانند پروفسور اندرو چانن هشدار می‌دهند که بازتعریف BPD به‌عنوان اختلال تروما، ممکن است باعث نادیده گرفتن جنبه‌های متمایز این اختلال شود. به گفته آن‌ها، همه افراد مبتلا به BPD الزاماً سابقه تروما ندارند، و این اشتراک صرف می‌تواند باعث تداخل در تشخیص و درمان مؤثر شود (The Guardian, 2024).

همچنین، از نظر برخی منتقدان، تغییر نام یا طبقه‌بندی، بدون تغییر اساسی در نحوه مداخله و آموزش بالینی، ممکن است صرفاً تغییری سطحی باشد. تمرکز آن‌ها بر درمان‌های ساختاریافته و مؤثری مانند درمان دیالکتیکی رفتاری (DBT)، طرحواره درمانی (ST)، درمان پذیرش و تعهد (ACT)، درمان متمرکز بر شفقت (CFT) و به طور کلی درمان‌های مبتنی بر مایندفولنس (ذهن‌آگاهی) و تنظیم هیجان باقی می‌ماند.

شواهد پژوهشی: متمایز یا هم‌پوشان؟

پژوهش‌ها در سال‌های اخیر به‌طور فزاینده‌ای سعی کرده‌اند تمایز یا همپوشانی BPD و CPTSD را به‌صورت آماری و تجربی بررسی کنند. در مطالعه‌ای توسط Knefel و همکاران (۲۰۲۲)، مدل ساختاری سه‌عاملی (که شامل BPD، PTSD، و CPTSD بود) بهترین برازش را با داده‌ها نشان داد؛ این یافته از تمایز مفهومی میان این اختلالات حمایت می‌کند.

همچنین در پژوهشی دیگر مشخص شد که اگرچه CPTSD و BPD می‌توانند هم‌زمان وجود داشته باشند، اما الگوهای نشانه‌ای متفاوتی دارند، به‌ویژه در حوزه‌هایی مانند تکانشگری، ناامنی در دلبستگی، و هویت ناپایدار (Zanarini et al., 2021).

جمع‌بندی: نیاز به دیدگاهی تلفیقی

در مجموع، به نظر می‌رسد که BPD و اختلالات ناشی از تروما، نه یکسان، بلکه هم‌پوشان و مرتبط هستند. اگرچه رویکرد مبتنی بر تروما می‌تواند به کاهش انگ و بهبود همدلی با افراد کمک کند، اما نباید منجر به نادیده‌گرفتن ویژگی‌های خاص اختلال شخصیت مرزی شود.

رویکردی تلفیقی که هم ریشه‌های تروما و هم الگوهای شخصیتی را در نظر بگیرد—مانند ترکیب درمان‌های مبتنی بر پذیرش، دلبستگی، طرحواره‌درمانی و ذهن‌آگاهی—می‌تواند نقطه تعادل مؤثری برای تشخیص و مداخله بالینی باشد.

فشار روانی ناشی از بیماری‌های مزمن جسمی

منبع: مقالات ذکرشده در انتهای متن

ترجمه و جمع بندی: دکتر نرگس حسینی نیا

بیماری‌های مزمن جسمی از نظر روانی برای افرادی که آن را تجربه می‌کنند، طاقت‌فرسا هستند و اختلالات روانپزشکی مانند افسردگی و اضطراب در بین چنین افرادی که اغلب نیاز به تنظیم سبک زندگی و آرزوهای خود برای تطبیق با بیماری جسمی خود دارند، شایع‌تر است. به عنوان مثال، میزان اختلالات خلقی در بین جمعیت بیماران دیابتی و آرتریت روماتوئید حدود ۲۵٪ است و در بین بیماران سرطانی به بیش از ۳۰٪ افزایش می‌یابد، در حالی که این میزان در بین جمعیت عمومی تنها ۴ تا ۸٪ است.

منبع فشار روانی ممکن است مستقیماً با بیماری جسمی مزمن مانند عفونت ریه که منجر به هیپوکسی و خلق و خوی پایین می‌شود، مرتبط باشد، یا رژیم درمانی که برای درمان بیماری مزمن زمینه‌ای در نظر گرفته شده است، خود ممکن است باعث بی‌ثباتی روانی شود، جایی که شیمی‌درمانی مخرب‌تر از سرطان است، یا جایی که استروئیدهای تجویز شده منجر به تغییر خلق و خو می‌شوند.

مراقبت از افراد مبتلا به بیماری جسمی مزمن می‌تواند به همان اندازه برای روان مراقبان و پزشکان طاقت‌فرسا باشد، چرا که ممکن است مجبور باشند شاهد زوال یکی از عزیزان یا صدها بیمار در طول سال‌های متمادی باشند. این مقاله به بررسی چگونگی تأثیر بیماری‌های جسمی مزمن بر سلامت روان افراد مبتلا و مراقبان این افراد می‌پردازد. 

بیماری مزمن چیست و چگونه بر سلامت روان ما تأثیر می‌گذارد؟

 بیماری مزمن به عنوان وضعیتی تعریف می‌شود که حداقل یک سال یا بیشتر طول می‌کشد و نیاز به مراقبت پزشکی مداوم دارد یا به طور قابل توجهی فعالیت‌های روزانه را محدود می‌کند. در مواردی که بیماری مزمن خاص باعث درد و پریشانی مداوم یا مکرر می‌شود، تأثیر روانی بالقوه آن آشکار است.

در بسیاری از موارد، ممکن است برای چنین بیمارانی تسکین درد به صورت طولانی مدت تجویز شود. با این حال، این استراتژی علت اصلی درد را برطرف نمی‌کند و استفاده مداوم از مسکن‌ها عوارضی دارد. شاید روان درمانی برای کسانی که درد مزمن را تجربه می‌کنند، مهم‌تر از دردی باشد که مستقیماً تجربه می‌کنند، و تأثیر نهایی آن بر سبک زندگی آنهاست، جایی که بیماری ممکن است مانع از مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی، ورزش و عادات خواب سالم شود که به عنوان عوامل ایجاد اختلالات روانی مانند افسردگی شناخته می‌شوند.

کاهش فعالیت بدنی، به نوبه خود، می‌تواند احتمال چاقی و سایر بیماری‌های جسمی را افزایش دهد و متعاقباً فشار روانی را بیشتر کند و یک حلقه بازخورد منفی ایجاد کند. در موارد بیماری شدید یا لاعلاج، بیمار فشارهای روانی بیشتری را در رابطه با ترس از مرگ، ترک خانواده و عزیزان خود و فشارهای مالی بالقوه ی بیشتر برای خود و عزیزانش در آینده تجربه می‌کند.

مشکلات مربوط به روان همزمان در میان مبتلایان به بیماری‌های مزمن بسیار رایج است، به طوری که حدود نیمی از افراد مبتلا به مشکلات سلامت روان در انگلستان، نوعی بیماری مزمن را نیز تجربه می‌کنند، یا ۳۰٪ از افراد مبتلا به یک بیماری مزمن، یک مشکل سلامت روان را نیز تجربه می‌کنند.

بیماری‌های مزمن می‌توانند علائم روانی نامطلوبی را در جمعیت ایجاد کنند، اگرچه جالب توجه است که شواهد قوی نشان می‌دهد که ابتلا به یک اختلال روانشناختی، فرد را بیشتر مستعد ابتلا به بیماری‌های مزمن جسمی می‌کند. به عنوان مثال، افسردگی با در نظر گرفتن پیامدهای احتمالی مانند فعالیت بدنی کمتر، خطر ابتلا به بیماری عروق کرونر قلب و بیماری ایسکمیک قلب را تا ۱۰۰٪ افزایش می‌دهد.

همانطور که انتظار می‌رود، اکثر مطالعات نشان می‌دهند که میزان ابتلا به بیماری‌های روانشناختی زمانی که بیماران چندین بیماری مزمن را تجربه می‌کنند، افزایش می‌یابد. داده‌های حاصل از بررسی سلامت جهانی نشان می‌دهد که فردی که به دو یا چند بیماری مزمن مبتلا است، هفت برابر بیشتر از فردی که تنها یک بیماری دارد، احتمال ابتلا به افسردگی را دارد.

همچنین نشان داده شده است که وضعیت اجتماعی-اقتصادی، پیش‌بینی‌کننده‌ی قوی فراوانی بیماری‌های مزمن و فشار روانی همراه با آن است.

چگونه می‌توان فشار روانی ناشی از بیماری‌های مزمن جسمی را درمان کرد؟

 درمان روانشناختی می‌تواند به صورت فردی یا گروهی برای بیمارانی که از بیماری‌های مزمن رنج می‌برند، مفید باشد. به عنوان مثال، درمان شناختی رفتاری، پاسخ رفتاری و شناختی به درد را هدف قرار می‌دهد. این درمان تلاش می‌کند تا در مورد آرامش، مدیریت خلق و خو و ارتباط موثر آموزش دهد و امیدوار است افکار ناسازگار بیمار را در مورد بیماری‌اش تغییر دهد. از طرف دیگر، درمان رفتاری-عملی از تقویت مثبت و تنبیه برای تغییر رفتار و افکار مربوط به بیماری استفاده می‌کند.

جالب توجه است که رویکردهای درمانی خاص، بهترین تأثیر را در هنگام اعمال بر فشارهای روانی ناشی از منابع مزمن خاص نشان داده‌اند. درد پیچیده منطقه‌ای یا غیر اختصاصی به خوبی توسط بیمارانی که تحت درمان رفتاری-عملی قرار می‌گیرند، سازگار می‌شود، در حالی که افرادی که درد اسکلتی-عضلانی خاص‌تری دارند، با درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به خوبی کنار می‌آیند، که در آن شرکت‌کنندگان تشویق می‌شوند راه‌هایی برای حل این اختلال پیدا کنند.

کسانی که بیماری‌های مزمنی را تجربه می‌کنند که عموماً بر کیفیت زندگی تأثیر می‌گذارند، به گونه‌ای که نمی‌توان از آنها اجتناب کرد، مانند سرطان، آرتروز، سندرم روده تحریک‌پذیر یا میگرن مزمن، بهتر است با تکنیک‌های کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی درمان شوند، که رویکردی “بدون تلاش خاص” را برای مدیریت درد با استفاده از تکنیک‌های تنفس و مدیتیشن آموزش می‌دهد.

بیماری‌های مزمن چگونه بر مراقبان تأثیر می‌گذارند؟

 همچنین میزان بالای اضطراب و افسردگی در بین دوستان نزدیک و مراقبان خانوادگی افراد مبتلا به بیماری مزمن گزارش شده است که از منابع بالقوه زیادی ناشی می‌شود. افرادی که بیماری مزمن دارند ممکن است کمتر بتوانند کار کنند و درآمد داشته باشند، احتمالاً از طریق انزوا یا پرخاشگری فشار روانی را ابراز می‌کنند و همچنین ممکن است بار مراقبتی مستقیمی را برای عزیزان خود ایجاد کنند و از زوایای مختلف عوامل استرس‌زای روانی را برای مراقبان ایجاد کنند. در پاسخ، زندگی آنها احتمالاً تغییر می‌کند و مجبور می‌شوند برای جبران کسری بودجه، کار بیشتری انجام دهند یا شغل خود را به طور کامل رها کنند تا مراقبت ارائه دهند.

گزینه‌های درمانی برای کمک به کاهش فشار روانی وارده بر مراقبان، شامل گروه‌های حمایتی مختلف و گزینه‌های مشاوره نیز می‌شود که اکثر آنها تلاش می‌کنند تا از طریق آموزش در مورد بیماری، بحث در مورد اینکه عزیزشان که بیماری را تجربه می‌کند چه احساسی دارد و آمادگی برای احتمالات آینده، پذیرش را تشویق کنند.

پزشکان نیز اغلب تحت تأثیر فشار روانی قرار می‌گیرند، به خصوص هنگام کار با افرادی که بیماری‌های مزمن یا لاعلاج جدی دارند، به خصوص در موارد کودکان. عواقب احتمالی افزایش فشار روانی بر پزشکان می‌تواند شامل کاهش ظرفیت کاری و ترک احتمالی حرفه باشد و صنعت مراقبت‌های بهداشتی را از یک متخصص آموزش دیده محروم کند. اکثر مقامات بهداشتی، سلامت روان کارکنان را با حساسیت ویژه نسبت به افرادی که در موقعیت‌هایی با استرس روانی بالا کار می‌کنند، رصد می‌کنند و عموماً آموزش‌هایی در رابطه با توسعه مکانیسم‌های مقابله ارائه می‌دهند.

به طور کلی هر بیماری مزمنی زندگی را تغییر می‌دهد و افراد اغلب برای سازگاری با وضعیت جدید خود تلاش می‌کنند و در نتیجه فشار روانی شدیدی را متحمل می‌شوند. با بهبود مداخلات پزشکی و نظارت بر سلامت در سراسر جهان، بخش بیشتری از جمعیت عمومی عمر طولانی‌تری دارند و بیشتر دچار بیماری‌های مزمن مانند آرتروز، دیابت و زوال عقل و بسیاری دیگر می‌شوند. هزینه‌های ارائه مراقبت نیز به دلیل بیماری‌های روانی همراه که نیاز به درمان دارند و ممکن است شرایط دیگری را ایجاد کنند، افزایش می‌یابد.

منابع :

جوث، وی.، اسمیت، جی. ام، و سانتوزی، ای. ام (۲۰۰۸). چه احساسی دارید؟ عزت نفس، عاطفه، استرس، تعامل اجتماعی و شدت علائم را در طول زندگی روزمره در بیماران مبتلا به بیماری مزمن پیش‌بینی می‌کند.  مجله روانشناسی سلامت ،  ۱۳ (۷)، ۸۸۴-۸۹۴.

سیلور، ای‌جی، باومن، ال‌جی، و ایریس، اچ‌تی (۱۹۹۵). روابط عزت نفس و خودکارآمدی با پریشانی روانی در مادران کودکان مبتلا به بیماری‌های مزمن جسمی. روانشناسی سلامت، ۱۴(۴)، ۳۳۳. دانیل شوارتز، دی.، عوارض روانی بیماری‌های مزمن

لیم، جی دبلیو، و زبراک، بی. (۲۰۰۴). مراقبت از اعضای خانواده مبتلا به بیماری جسمی مزمن: بررسی انتقادی متون مربوط به مراقبان.  سلامت و کیفیت زندگی.

ترنر، جی. و کلی، بی. (۲۰۰۰). ابعاد عاطفی بیماری‌های مزمن. مجله پزشکی وسترن، ۱۷۲(۲)، ۱۲۴-۱۲۸. نیلور، سی. و همکاران. (۲۰۱۲). بیماری‌های مزمن و سلامت روان، هزینه بیماری‌های همراه.

استورجن، جی.. (۲۰۱۴). درمان‌های روان‌شناختی برای مدیریت درد مزمن.  تحقیقات روانشناسی و مدیریت رفتار ، ۱۱۵.

برگزاری وبینار تخصصی با عنوان «در مسیر درمانگری با اصول درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)»

کلینیک روانشناسی پذیرش و تعهد در ادامه فعالیت‌های علمی و آموزشی خود، با همکاری شاخه فارسی‌زبان انجمن بین‌المللی علوم رفتاری بافتاری (ACBS)، وبیناری تخصصی با عنوان  «در مسیر درمانگری با اصول درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)»  برگزار کرد.

این برنامه آموزشی با سخنرانی دکتر پیمان دوستی (موسس کلینیک پذیرش و تعهد و عضو هیات مدیره شاخه فارسی‌زبان ACBS)  در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ برگزار گردید و با استقبال گسترده علاقه‌مندان مواجه شد.

این وبینار برای روان‌شناسان، مشاوران، درمانگران ACT ، روان پزشکان، پرستاران، مددکاران و دانشجویان روان‌شناسی و مشاوره برنامه ریزی شده بود.

محورهای اصلی سخنرانی:

در این وبینار، دکتر دوستی با نگاهی تلفیقی از تجربه‌های بالینی، مفاهیم کلیدی درمان ACT و دغدغه‌های رایج درمانگران، به بررسی موضوع «حرفه‌ای شدن» در مسیر درمانگری پرداختند. برخی از موضوعات اصلی عبارت بودند از:

  • آشنایی با مدل انعطاف پذیری روان‌شناختی
  • تعریف حرفه‌ای شدن از دیدگاه ACT : تعهد به زیستن ارزش‌محور، نه صرفاً مدرک و تجربه؛
  • پذیرش ترس‌ها، شک‌ها و ناکامی‌ها در مسیر یادگیری حرفه‌ای؛
  • روشن‌سازی ارزش‌های فردی و حرفه‌ای؛
  • عمل متعهدانه حتی در حضور ترس و ذهن‌های قضاوت‌گر؛
  • ترویج فرهنگ یادگیری مشارکتی و هم‌افزایی حرفه‌ای؛
  • دعوت به زیستن ACT در زندگی شخصی، نه فقط اجرای آن در اتاق درمان.

در ادامه وبینار، گزارشی از روند پیشرفت شاخه فارسی‌زبان ACBS پس از انتخابات اخیر و آغاز به کار هیئت‌مدیره جدید ارائه شد. در این بخش، به برخی از تصمیم‌ها و اقدامات انجام‌شده، از جمله تقویت ساختار کارگروه‌ها و برنامه‌ریزی برای آموزش‌های تخصصی اشاره شد. تأکید شد که این اقدامات با هدف پویاتر شدن شاخه و فراهم کردن فرصت‌های بیشتر برای یادگیری، همکاری و مشارکت حرفه‌ای انجام گرفته‌اند.

در بخش پایانی این وبینار، دکتر دوستی به عنوان عضو هیات مدیره شاخه فارسی زبان انجمن ضمن نام بردن از اعضای هیات مدیره شاخه فارسی زبان و معرفی مسئولین جدید کارگروه ها، از شرکت کنندگان دعوت کرد تا به شاخه فارسی‌زبان انجمن بین‌المللی علوم رفتاری بافتاری (ACBS) بپیوندند.

وی تأکید کرد که در جامعه‌ی علمی، هدف رقابت با دیگران، ساختن قلمرو یا اثبات خودمان به کسی نیست، بلکه تلاش بر این است که عضوی از یک جامعه‌ی حرفه‌ای بین‌المللی باشیم؛ جامعه‌ای که در آن یادگیری، هم‌افزایی و رشد مشترک، در کنار یکدیگر معنا پیدا می‌کند.

بازتاب شرکت‌کنندگان:

در پایان این نشست علمی، شرکت‌کنندگان با اشتراک‌گذاری بازخوردهای مثبت خود، از سخنرانی دکتر دوستی به عنوان فرصتی برای «بازنگری در هویت حرفه‌ای درمانگرانه» یاد کردند.

سپاس از همراهی شما:

کلینیک پذیرش و تعهد، به عنوان برگزارکننده این برنامه در کنار شاخه فارسی زبان انجمن ACBS، از حضور پررنگ و فعال علاقه‌مندان قدردانی می‌نماید و همچنان بر تعهد خود برای توسعه آموزش‌های مبتنی بر موج سوم درمان‌های رفتاری تأکید دارد.

نوروفیدبک چیست؟

تدوین و گردآوری: دکتر نرگس حسینی نیا

نوروفیدبک، که با نام بیوفیدبک EEG (الکتروانسفالوگرام) نیز شناخته می‌شود، یک مداخله درمانی است که بازخورد فوری از یک برنامه مبتنی بر رایانه ارائه می‌دهد که فعالیت امواج مغزی مراجع را ارزیابی می‌کند. این برنامه از سیگنال‌های شنیداری یا دیداری برای کمک به بیماران در تشخیص الگوهای فکری خود و تلاش برای اصلاح آنها استفاده می‌کند. از طریق این فرآیند، مراجعان می‌توانند یاد بگیرند که عملکرد مغز خود را تنظیم و بهبود بخشند و امیدوارند علائم اختلالات عصبی و بیماری‌های روانی مختلف را کاهش دهند.

نوروفیدبک نوعی بیوفیدبک است. بیوفیدبک به کسب اطلاعات و معیارهایی در مورد عملکردهای فیزیولوژیکی – مانند ضربان قلب، فشار خون و دمای پوست – برای درک و تغییر فرآیندهای بدنی موجود اشاره دارد. نوروفیدبک نیز همین کار را انجام می‌دهد اما به طور خاص برای فعالیت مغز.

چه انتظاری باید داشت چگونه کار می‌کند؟ هنگام مراجعه به درمان نوروفیدبک به چه نکاتی باید توجه کرد؟ چه زمانی استفاده می‌شود؟ نوروفیدبک می‌تواند به درمان بسیاری از بیماری‌های مختلف کمک کند، از جمله:

اختلال کم‌توجهی بیش‌فعالی

 آسیب مغزی

بی‌خوابی و مشکلات خواب

اضطراب

افسردگی

اختلال استرس پس از سانحه

 (PTSD) از دست دادن شناخت مرتبط با سن

اختلالات رفتاری

تأخیرهای رشدی

درد مزمن

بیماریهای بدنی-روانی

نوروفیدبک همچنین می‌تواند به عنوان یک مداخله کمکی در کنار سایر روش‌های درمانی مورد استفاده قرار گیرد .

دستگاه‌هایی به شکل هدست یا ایرباد می‌توانند فعالیت الکتریکی مغز را رصد کنند. مورد دیگر این است که مصرف‌کنندگان می‌توانند فعالیت مغز خود را در طول مدیتیشن مشاهده کرده و عملکرد خود را بهبود بخشند .

چطور انجام می شود؟

 درمان نوروفیدبک شامل جلسات منظم ۳۰ یا ۶۰ دقیقه‌ای است. برخی افراد به جلسات کمتری نیاز دارند، در حالی که برخی دیگر به جلسات بیشتری نیاز دارند.

وقتی مراجعه‌کننده می‌رسد، می‌نشیند و ارائه‌دهنده خدمات درمانی، الکترودها را به پوست سر او وصل می‌کند، که اغلب با یک کلاه یا باند به آنها متصل می‌شود.

الکترودها فعالیت مغز آنها را همزمان با انجام این فرآیند به یک برنامه کامپیوتری منتقل می‌کنند. آنها ممکن است تصاویر گرافیکی را روی صفحه کامپیوتر تماشا کنند یا به موسیقی گوش دهند. ارائه دهنده خدمات، امواج مغزی آنها را روی صفحه نمایش کنترل می‌کند.

سپس برنامه کامپیوتری از طریق نشانه‌های بصری و شنیداری، فعالیت امواج مغزی مراجع را به سمت الگوهای مطلوب‌تر و کنترل‌شده‌تر هدایت می‌کند. آنها هنگامی که الگوهای امواج مغزی‌شان بهبود می‌یابد، بازخورد فوری از برنامه دریافت می‌کنند تا این تغییرات را تقویت کنند.

بین جلسات، مراجعین ممکن است متوجه تغییراتی در خلق و خو، استرس ، الگوهای خواب یا وضوح ذهنی خود شوند.

توجه داشته باشید که نوروفیدبک در مطب یا کلینیک انجام می‌شود. فرد در طول جلسه هوشیار و آگاه می‌ماند، هیچ آرام‌بخش یا دارویی استفاده نمی‌شود و می‌تواند پس از جلسه به روال روزانه خود بازگردد.

چگونه کار می‌کند؟

نوروفیدبک روشی برای مدیریت یا تنظیم عملکرد مغز است تا به شیوه‌ای سالم‌تر عمل کند. این امر با جلسات آموزشی مکرر با استفاده از یک برنامه نوروفیدبک کامپیوتری حاصل می‌شود که به سیستم عصبی مرکزی آموزش می‌دهد تا فرکانس‌های امواج مغزی را مجدداً سازماندهی و تنظیم کند.

ایده این است که بیماران می‌توانند امواج مغزی خود را که در مقابلشان به تصویر کشیده شده است، ببینند. اگر آنها بتوانند یاد بگیرند که افکار خود را برای تولید الگوی فعالیت مطلوب تغییر دهند، می‌توانند اثرات مضر مرتبط با الگوی فعالیت اولیه را برطرف کنند.

برای مثال، برخی تحقیقات نشان می‌دهد که EEG ممکن است به کاهش علائم ADHD در کودکان کمک کند. فعالیت مغز در میان افراد مبتلا به ADHD گاهی اوقات با افزایش قدرت امواج تتا، امواج مغزی کندتر، و کاهش قدرت امواج بتا، امواج مغزی سریع‌تر، مرتبط است. سپس می‌توان از EEG برای کمک به کودکان در یادگیری تغییر نسبت این دو نوع موج مغزی استفاده کرد.

هنگام مراجعه به درمان نوروفیدبک به چه نکاتی باید توجه کرد؟

بسیاری از افراد در درمان یک بیماری مداوم یا در ترکیب با سایر روش‌های درمانی به آموزش نوروفیدبک ارجاع داده می‌شوند.

علاوه بر این، در کار با هر درمانگری، پرسیدن موارد زیر مهم است:

چگونه آنها ممکن است به نگرانی‌های خاص شما کمک کنند

 اگر قبلاً با این نوع مشکل (شبیه مشکل شما) مواجه شده‌اند روند کار آنها چگونه است

علاوه بر پیدا کردن کسی که پیشینه تحصیلی و تجربه مرتبط داشته باشد، به دنبال درمانگری باشید که در بحث در مورد مسائل شخصی با او احساس راحتی کنید، کسی که درک درستی از مورد خاص شما داشته باشد و بتواند فرآیند نوروفیدبک، مزایای بالقوه و محدودیت‌های آن را به روشنی و به روشی که برای شما قابل درک باشد، توضیح دهد.

روانشناس چطور می تواند به شما در مدیریت و سازگاری بیماری مزمن کمک کند؟

تدوین و گردآوری:

دکتر نرگس حسینی نیا- روانشناس سلامت

روانشناس از یک رویکرد کل نگر برای کمک به مراجعان برای سازگاری با علائم بیماری خود استفاده می کند. این بدان معناست که کار روانشناس فراتر از یادگیری پذیرش تشخیص شماست. روانشناس جنبه های فیزیکی، معنوی، شناختی، اجتماعی و عاطفی را که تحت تاثیر شرایط شما قرار می گیرد، بررسی خواهد کرد.

روانشناس همچنین بر چگونگی تأثیر تشخیص شما بر روابط یا کار شما تمرکز خواهیم کرد. از طریق جلسات روان درمانی، شما یاد خواهید گرفت که چگونه خشم، اضطراب و افسردگی را که ممکن است شما را از حرکت به جلو باز دارد، مدیریت کنید. شما نه تنها علائم خود را بهتر درک خواهید کرد، بلکه یاد خواهید گرفت که چگونه سازگار شوید و دوباره احساس اعتماد کنید.

یادگیری مقابله با یک بیماری مزمن یک فرآیند است. روانشناس مناطق کلیدی مورد توجه شما را در رابطه با بیماری مزمن‌تان را شناسایی خواهد کرد. ممکن است مسائل دیگری نیز وجود داشته باشد که بخواهید با آنها کار کنید، از جمله روابط، انتقال شغل یا خانواده مبدا.

هنگامی که اهداف شما برای درمان شناسایی شد. این فرآیند بسیار فردی است و شما تعیین خواهید کرد که آیا کار روانشناس فقط شامل شما می شود یا شما و شریک زندگی، دوستان یا خانواده تان.

در طول جلسات، روانشناس منابع و پشتیبانی ارائه می‌دهد تا به شما کمک کند در مورد اینکه چگونه شرایط و الگوهای فکری‌تان، شما را در یک مکان منفی یا درمانده گیر می‌اندازند، بیشتر بدانید. موقعیت‌هایی را که باعث ایجاد افکار منفی می‌شوند، شناسایی می‌کنید و زمانی که احساس می‌کنید از کنترل خارج می‌شوید، افسرده یا مضطرب می‌شوید، راهکارهایی را برای تسکین می‌آموزید.

علاوه بر این، می‌توانید تکنیک‌هایی را بیاموزید که می‌توانید در خارج از جلسات برای کمک به حفظ انرژی و سرعت خود استفاده کنید. شما می توانید به توانایی خود در ادغام استراتژی هایی مانند تمرینات تمرکز حواس و تمدد اعصاب، برای پاسخ دادن و یافتن تسکین زمانی که علائم شما شروع یا بدتر می شود، اطمینان داشته باشید. با درمان بیماری مزمن، می توانید تمرکز را از بیماری خود دور کنید و همه جنبه های زندگی خود را بهتر متعادل کنید.

درمان بیماری مزمن می تواند به شما کمک کند تا نیازها و مرزهای خود را درک کنید و به طور موثر ارتباط برقرار کنید. وقتی بتوانید از دست دادن هایی که تجربه کرده اید به روشی سالم غمگین شوید، می توانید به جلو حرکت کنید و آن حسی از خود را که از زمان تشخیص این بیماری احساس می کنید از دست رفته است، پس بگیرید.

روانشناس فضای امنی را برای شما فراهم می کند تا احساسات و تجربیات ناراحت کننده و دشوار را به اشتراک بگذارید و پردازش کنید.

می دانیم که زندگی با یک بیماری مزمن طیف کاملی از چالش ها را به همراه دارد، اما تنظیم و سازگاری با علائم شما امکان پذیر است. اینطور نیست که دیگر نمی‌توانید از فعالیت‌هایی که دوست دارید لذت ببرید، فقط باید یاد بگیرید که چگونه به روشی جدید در آن فعالیت‌ها شرکت کنید.

روند درمانی به شما کمک می کند تا راه های بسیاری را که از طریق آنها می توانید در زندگی خود درگیر و متصل بمانید باز کنید.

نقش روانشناس در درمان بیماری های مزمن

تدوین و گردآوری:

دکتر نرگس حسینی نیا

آیا شما یا یکی از نزدیکانتان در حال تلاش برای سازگاری با یک بیماری مزمن هستید؟

تشخیص بیماری عصبی مانند آسیب نخاعی، سکته مغزی یا مولتیپل اسکلروزیس یا سایر بیماری های مزمن تجربه ای طاقت فرسا و منزوی است. بر شما، خانواده و دوستان تأثیر می گذارد. عدم اطمینان از آینده شما می تواند احساس غم و اندوه شدید و از دست دادن شدید را در شما ایجاد کند.

زمان می برد، اما بازتعریف اینکه چه کسی هستید، کلید حرکت رو به جلو در مسیر جدیدی است که زندگی شما در پیش گرفته است. ممکن است احساس کنید استقلالی را که قبل از تشخیص داشتید از دست داده اید و انطباق با این تغییرات ممکن است گاهی غیرقابل عبور به نظر برسد.

درمان بیماری مزمن می تواند به شما کمک کند تا وضعیت خود را درک کنید، از ضررهایی که تجربه می کنید غمگین شوید و استراتژی هایی را در اختیار شما قرار دهد که به شما کمک می کند تا به طور موثر با موقعیت خود کنار بیایید.

آیا در مورد آینده خود احساس عدم اطمینان می کنید؟ شاید برای تطبیق با تشخیص جدید یا پیشرفت بیماری خود مشکل دارید. آیا احساس خستگی می کنید و نمی توانید با بیماری خود کنار بیایید؟

با از دست دادن استقلال ممکن است احساس غمگینی، افسردگی یا اضطراب کنید. یا شاید شما احساس تنهایی و انزوا می کنید زیرا به نظر می رسد هیچ کس متوجه نمی شود که در چه حالی هستید. شاید نتوانید در فعالیت هایی که زمانی قادر به انجام آن بودید شرکت کنید یا به نوعی خود را محدود می بینید. ممکن است از مقدار اطلاعاتی که از پزشکان، دوستان، خانواده و سایر منابع در مورد مدیریت بیماری خود دریافت می کنید، غرق شوید.

آیا در تلاش هستید که تصمیم بگیرید کدام یک از این گزینه ها برای شما مناسب است؟ آیا آرزو می کنید که بتوانید به راحتی وفق دهید و مانند قبل از تشخیص خود احساس کنید؟

شما در مبارزه خود برای انطباق با تشخیص خود تنها نیستید

طبق گزارش آژانس بهداشت عمومی کانادا، حدود ۳.۶ میلیون کانادایی تحت تأثیر شرایط عصبی قرار دارند. بیماری های مزمن شامل آرتریت، بیماری های عصبی مانند مولتیپل اسکلروزیس (MS) و اختلالات نورودژنراتیو از جمله آلزایمر و پارکینسون است.

مبارزه برای مدیریت احساساتِ دشوار یک بیماری مزمن بسیار رایج است. در میان افراد مبتلا به یک بیماری مزمن، میزان اضطراب، افسردگی و خودکشی به طور قابل توجهی در مقایسه با عموم مردم بیشتر است.

در برخی از بیماری های مزمن، مانند ام اس، افسردگی می تواند یک علامت اولیه یا ثانویه باشد. تشخیص جدید می تواند باعث آسیب های قدیمی یا احساس درماندگی شود. احساس عمیق از دست دادن و ندانستن به کجا مراجعه کنید یا در آینده چه کاری انجام دهید ممکن است شما را به جستجوی امید وادار کند.

با راهنمایی یک روانشناس حاذق و همدل که درک می کند که شما در حال گذراندن چه چیزی هستید، می توانید زندگی خود را بازیابی کنید. روانشناس با درمان بیماری مزمن می‌تواند به شما کمک کند منابع، پشتیبانی و مهارت‌های عملی مورد نیاز خود را برای عبور از چالش‌های احساسی که تشخیص بیماری مزمن با خود به همراه دارد، به دست آورید.

درمان هایی برای درد مزمن

منبع:

سایت مدیکال نیوز- ترجمه: دکتر نرگس حسینی نیا

طیف وسیعی از درمان‌های غیردارویی می‌تواند به تسکین درد کمک کند. این جایگزین‌ها برای دارو ممکن است برای افرادی که درد مزمن را تجربه می‌کنند مناسب‌تر باشد.

این درمان ها عبارتند از:

طب سوزنی: قرار دادن سوزن های بسیار ظریف در نقاط فشار خاص ممکن است درد را کاهش دهد.

بلوک های عصبی: این تزریق ها می توانند گروهی از اعصاب را که به عنوان منبع درد برای اندام یا قسمت خاصی از بدن عمل می کنند بی حس کند.

روان درمانی: درد مزمن اغلب لذت فعالیت های روزمره را کاهش می دهد و کار را دشوار می کند. همچنین، مطالعات نشان داده اند که درد مزمن می تواند منجر به افسردگی شود و افسردگی درد مزمن را تشدید می کند. یک روان درمانگر می تواند به فرد کمک کند تا تغییراتی را برای به حداقل رساندن شدت درد و ایجاد مهارت های مقابله ای انجام دهد.

بیوفیدبک: از طریق این تکنیک ذهن-بدن، فرد می تواند یاد بگیرد که اندام ها و فرآیندهای خودکار خود مانند ضربان قلب خود را با افکار خود به طور مؤثرتری کنترل کند. بر اساس تحقیقات سال ۲۰۱۹، واقعیت مجازی اکنون ممکن است در استفاده از بیوفیدبک در مدیریت درد نقش داشته باشد.

درمان‌های آرامش‌بخش: این درمان‌ها شامل طیف گسترده‌ای از تکنیک‌ها و تمرین‌های آرام‌سازی کنترل‌شده منبع مورد اعتماد است که بیشتر در حوزه طب جایگزین و مکمل هستند. فرد می تواند هیپنوتیزم، یوگا، مدیتیشن، ماساژ درمانی، تکنیک های ذهن آگاهی، تای چی یا ترکیبی از این تمرین ها را امتحان کند.

تحریک الکتریکی عصب از طریق پوست (TENS): هدف TENS تحریک سیستم‌های اپیوئیدی و دروازه درد مغز است و در نتیجه تسکین دهنده است.

جراحی: جراحی های مختلفی بر روی اعصاب، مغز و ستون فقرات برای درمان درد مزمن امکان پذیر است. اینها شامل ریزوتومی، رفع فشار، و روشهای الکتریکی تحریک عمقی مغز و نخاع است.

دستکاری فیزیکی: یک فیزیوتراپیست یا کایروپراکتیک گاهی اوقات می تواند با دستکاری تنش از پشت فرد به تسکین درد کمک کند.

فیزیوتراپی: تمرینات فیزیوتراپی می تواند به تحرک کمک کند و ممکن است به تسکین درد مزمن کمک کند.

گرما و سرما: استفاده از بسته های سرد و گرم می تواند کمک کننده باشد. افراد می توانند اینها را جایگزین یا با توجه به نوع آسیب یا درد انتخاب کنند. برخی از داروهای موضعی زمانی که فرد آنها را روی ناحیه آسیب دیده استفاده می کند، اثر گرم کننده دارند.

استراحت: اگر درد به دلیل آسیب یا کار بیش از حد بخشی از بدن رخ می دهد، استراحت ممکن است بهترین گزینه باشد.

با مدیریت کافی درد، می توان فعالیت های روزانه، مشارکت اجتماعی و کیفیت زندگی فعال را حفظ کرد.

گزارش وبینار “هوش مصنوعی و آینده روان‌درمانی: رقیب یا ابزار؟”


به مناسبت روز روان‌شناس و مشاور، کلینیک روان‌شناسی پذیرش و تعهد در تاریخ سه‌شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، وبینار تخصصی رایگانی با عنوان “هوش مصنوعی و آینده روان‌درمانی: رقیب یا ابزار؟” برگزار کرد.

این رویداد با حضور دکتر پیمان دوستی (عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد، پژوهشگر و‌ موسس کلینیک) و دکتر نرگس حسینی نیا (مسئول فنی کلینیک، درمانگر و پژوهشگر) و استقبال گسترده روان‌شناسان، درمانگران و علاقه‌مندان به تحولات فناوری در سلامت روان همراه بود.

در این وبینار، موضوع‌های مهمی مورد بحث قرار گرفت از جمله:

• روان‌درمانی در عصر دیجیتال چگونه تغییر کرده و چه فرصت‌ها و چالش‌هایی را به همراه دارد؟

• محدودیت‌های هوش مصنوعی در درمانگری: وقتی ربات گوش می‌دهد اما نمی‌تواند معنای انسانی را به درستی درک کند.

• نقش انسان در فرآیند درمان و ضرورت حفظ ارتباط انسانی اصیل در عصر فناوری.

• تحلیل اینکه آیا هوش مصنوعی رقیبی برای روان‌درمانی سنتی است یا ابزاری برای ارتقای کیفیت درمان.

• آینده‌ای که روان‌درمانگران با انتخاب‌های آگاهانه خود می‌توانند در شکل دادن به آن نقش داشته باشند.

در بخش پایانی وبینار، پرسش و پاسخ تعاملی با شرکت‌کنندگان برگزار شد که بر غنای علمی این نشست افزود.

کلینیک روان‌شناسی پذیرش و تعهد ضمن سپاس از حضور ارزشمند شرکت‌کنندگان، بر تداوم برگزاری برنامه‌های آموزشی-تحلیلی در راستای ارتقای دانش و بینش حرفه‌ای جامعه روان‌شناسی کشور تاکید می‌کند.